یادگار یک دوست
نوشته شده توسط نیهـــــان در 17 مهر 1397 در عــــشـق
من یه تک درخت خسته ام
تو یه باغ بی نشونی
دست بی رحم زمستون
کرد پیرم تو جوونی
خشک و خسته
تکیده خالی از برگ و از جوونه
خالی از حس قشنگ
فصل سبز عاشقانه
نه کلاغی روی شاخه ام آشیانه ی میسازه
نه گلی نه برگ و باری
دل من غرق نیازه
می شکنه سکوت شب رو
صدای پای یه عابر
شب خستگی و سرما
شب وحشت و مسافر
یه تبر تو دست عاشق
می شکنه شاخه امو آسون
من میشم یه کوه آتیش
تو دل سرد بیابون
صبح فردا من آتیش
تل خاکستر سردم
دلخوشم به این که
یک شب دست عشقو رد نکردم
نیهان
پاسخ از: نیهـــــان [عضو]
ســـــــــلامی به گــــــرمی آفتاب به سوزندگی آتش به زیبایی ستاره آسمــــــان تقــــــدیم شما باد
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات